حکایت درماندگی یک رژیم، و بیچارگی یک ملت

ساخت وبلاگ

شاید اگر در دو سال قبل با دقت به سخنرانی خامنه ای پس از حوادث انتخابات و انتصاب احمدی نژاد به مسند ریاست جمهوری توجه می شد میتوانستیم به راحتی شکست استخوانهای رهبری و اوج درماندگی و عجز او را دریابیم. انجا که در یک به نعل و به میخ زدن آشکارا میخواست تا هم دل هاشمی را بدست اورده هم ناطق را راضی نگهدارد و هم از احمدی نژاد و انتصاب خودش دفاع نماید.

خامنه ای به اتکاء پاسداران بر قدرت خود افزوده و در میان ابرها با نخوت و خودپرستی گام بر می دارد. غافل از این که روز به روز آتش خشم ملتی که خانه و کاشانه اشان به باد رفته، زبانه می کشد، نه تنها او بلکه دودمان هرچه آخوند مفتخور و حقه باز است در مینا شعله های خود نابود خواهد ساخت.
اما اکنون تنها پس از ۲ سال باندهای متعدد ثروت و قدرت که در طی این ۳۰ سال به تاراج منابع ملت و فربهی خویش مشغول بوده اند هر با کدام با علم به همین درماندگی ,ناتوانی وضعف مفرط رهبری بی خرد ملون الحال‌ آشکارا با چنگ و دندان نشان دادن به هم به جان یکدیگرافتاده اند و هر کدام نیز به فراخور موقعیتشان عبای خامنه ای را که ارزشش اکنون تنها در حکم پیراهن عثمانی برای قدرت گیری اعتبار دارد و نه بیش؛ بر دوش میکشند و خامنه ای هم مات و مبهوت و ناتوان تر از همیشه و غرق در اوهام بی پایان خویش سیر میکند و در این گرداب خود بافته و خود ساخته مبهوت مانده؛

آری خامنه ای به شدت درمانده است زیرا نه میتواند به سپاه تکیه و یا اعتماد مطلق داشته باشد چه او نیک میداند که سپاه یک نیروی هماهنگ نیست و بدنه سپاه که اکثرا از جنس مردم بوده اند و بیشتر به سپاهی بودنشان به عنوان یک شغل نگاه میکنند و با حاکمیت او دارای تعارضات بسیار جدی بوده وبطور حتم آنگاه که جنبش مردم عمیقتر شود در کنار مردم خواهند ایستاد.

در راس سپاه هم فرماندهان به واسطه فساد عمیقی که بدان آلوده شده انداکثرا دارای تعارضات بسیار جدی با هم هستند و باندهای درونی آن به شدت بر سر چپاول بیشتر و بدستگیری موقعیتهای تازه با همدیگر رقابتی خصمانه دارند و همچنین نگرشهای متفاوتی بین انان وجود داشته و دارد که بسیاری از مواقع سر باز کرده و باز هم هر چه بیشتر سرباز خواهد کرد(نگاهی به حوادث بعد از انتخابات و دستگیری بسیاری از فرماندهان سپاه بیانگر این مدعاست).

خامنه ای و آخوندهای دیگر تصور می کنند با هم بودن آنها، نشانه قدرت و اتحادشان است. غافل از این که هرآخوندی از بودن در جمع آخوندها احساس نا امنی بیشتری می کند. زیرا هرآخوند خود را از دیگران برتر می داند. دیگر این که این تجمع، بیشتر خشم و نفرت ملت را بر می انگیزد.
این تعارضات و رقابتها و ا

آلودگیهای بین فرماندهان سپاه و باند بازیهای پنهان و آشکار عملا از امکان تکیه او بر این نیرو به شدت کاسته است؛ نه بر بسیج امکان تکیه کامل هست چه بسیاری که تحت عنوان بسیجند تنها به فراخور اقتضائات و بهره مندی از مزایای بیشمار آن به این کسوت درامده اند ومعلوم نیست که تا کجا اجرا کننده بی چون و چرای اوامر او باشند.

در هیچ کجای دنیا نمیتوان به مزدوران تکیه کرد و از این رهگذر است که هر روزبا اختصاص بودجه های جدید سعی دارد تادهن گشاد این مزدوران را بسته و راضیشان نگه دارد. اما این امر تا کجا مگر میتواند ادامه داشته باشد؟.

از طرفی خامنه ای نمیتواند به باند احمدی نژاد تکیه کند چه فهمیده که آنان در صورت امکان فراهم آمدن موقعیت، او را کنار خواهند زد، اینان نشان دادند که با دقت خود را از اریکه قدرت بالا کشیده اند و با علم به پایان دوران حاکمیت جمهوری اسلامی سعی دارند تا با شیوه های پوپولیستی مطلقا و به تنهایی بر اریکه قدرت نشینند و با یک استحاله سیستم را به سمت اهداف خود به پیش ببرند. او حتی نمیتواند به باند لاریجانی ها و موتلفه تکیه کند چه از یکسو اینان دارای پایگاه مردمی نبوده اند و ملت سالهاست که از اینان عبور کرده اند و تازه درغیر اینصورت هم رهبری باید تنها اجرا کننده خواستهای افزون خواهانه آنان باشد.

باز نمیتواند دست به دامن اصلاح طلبان شود چه آنان نیز اکثرا ولایت او را قبول نداشته و نه فقط از او که در بسیاری موارد حتی ار حاکمیت هم عبور کرده اند و از اینجاست که میتوان پی به اوج درماندگی خامنه ای برد زیرا نه فقط هیبت او که هیبت حکومت جمهوری اسلامی که طشت رسوایی اش گوش فلک را کر کرده، واعتبارش برای خیلی ازدرون حکومتی ها که ناشناخته مانده بود به شدت فرو ریخته است.

خامنه ای نیز مانند خمینی، هیتلر، پینوشه و دیگر جنایتکاران تاریخ به عنوان یک دیکتاتور بی رحم و خونخوار شناخته شده، و روزی ناچار است پاسخگوی این همه جنایت ها و غارتگری ها به ملت بزرگ ایران باشد.
کارتهای بازی مردم فریبی حکومت اسلامی پایان یافته و این نکته را میتوان ازسخنرانی اش در کرمانشاه و اعتراف به ناکارامدی نظام و لزوم پوست اندازی نظام که به نوعی به درماندگی نظام منحطش و نیزخودش اعتراف کرده بود دریافت. او آگاه است که پیراهن ولایت اعتبارش برای ولایت زدگان فقط تا رسیدن به اهدافشان است و نه بیش. و این مسئله هست که ممکن است خامنه ای برای فرار از این دام خود تنیده همچون اسلافش در دیگر نقاط چون لیبی راهی را انتخاب کند که برای کشور بسیار مصیبت بار باشد.

آری مقابله با خواستهای منطقی ملت و درگیر نمودن کشور به ورطه یک جنگ هر چند کوتاه مدت البته به خیال خودش؛ این تنها راهی است که او به باور باطلش حیات خویش را در آن میبیند و این همان بازی دنیای غرب است که آنان را به اینجا میکشاند تا هم راحت به اهدافشان دست یابند و هم افکار عمومی مردم جهان را اقناع سازند.

نقطه کثیف اصطکحاک تاریخ در همین جاست. آنجا که باید چنین حکومتهای کثیفی که سالها به غارت منابع و سرکوب ملتها و براندازی اندیشه ها مشغول بوده اند و آب را به طور کامل به آسیاب انها میریختند و بهای این سیاستهای کثیفشان را ملتهای رنجور باید میپرداختند، اکنون نیز باید به اجبار بپردازند. این مسئله است که شاید اگر روشنفکران دلسوز در داخل و خارج چاره ای نیندیشند هزینه های بسیار بیشتر و بدتری از لیبی را به کشور تحمیل نماید. بنابر این در چنین موقعیتی است که میتوان گفت ما در گردنه بسیار حساس تاریخی قرار گرفته ایم.


خامنه ای باز هم به عر و گ.. افتاده و رجز خوانی می کند. مثل معروفی است که می گویند «لاف در غریبی و … در بازار مسگری» را کسی نمی تواند بفهمد. حال، این بابا در اطاق گرم نشسته و بلبل زبانی می کند. حال، چرا آخوند به آمریکا دشنام می دهد؟!. دلیلش آنست که دولت آمریکا حاضر نشده ضمانت کند که از این رژیم آدم کش حمایت خواهد کرد.

واقعیت این است که در پرتو ۳۰ سال حکومت جهل، تمامی ساختارهای جامعه به شدت دستخوش آسیبهای جدی شده اند .بی پرده تر باید گفت که فرهنگ عمومی ما به شدت دستخوش آسیب گردیده و ۳۰ سال حاکمیت خرافه هم بخشی از جامعه را به این درد مبتلا ساخته و هم جامعه را به شدت به عقب رانده است. یاس و نا امیدی و سرکوبهای وحشیانه رژیم در این سالها و از بین بردن تمامی روزنه هایی که میتوانست هسته های اندیشه جمعی را شکل دهد و حاکمیت فرهنگ دروغ و ریای دینی و کشاندن جامعه به سمت اندیشه های خرافی با تعطیل نمودن عقل و جایگزینی اوهام و خرافات مذهبی و..

در نهایت میتوان گفت که به نوعی هرج و مرج کامل بر تمامی ارکان جامعه حکم فرماست و این مسئله در کنار تحقیر ملیتهای مختلف درون جغرافیای ایران و به جان هم انداختن انها و مجموعه های بی پایانی از رذالت و شقاوت جامعه را دچار خطرات فراوانی ساخته است. اکنون عملکرد این سیستم ننگین ما قبل تاریخی میرود تا کشور را با خطرات و مصائب بسیار جدی مواجه سازد.

تا بدانجا که پس از نابودی و منحرف نمودن تاریخ میرود تا جغرافیای ما را هم به نابودی بکشاند. و بیم ان میرود تا همه بنیانهای این جامعه کهن را بر باد دهد. درماندگیهای چنین حاکمان پلیدی را باید قبل از در انداختن جامعه به دست ناملایمات بیشتر با تلاشهای همه جانبه چاره کرد. تا شاید یکبار برای همیشه تاریخ این سرزمین از تکرار دور باطل رهایی یابد.

کارزار انجمن جهانی قلم در حمایت از نویسندگان تبعیدی...
ما را در سایت کارزار انجمن جهانی قلم در حمایت از نویسندگان تبعیدی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : wiriaabdollahi بازدید : 94 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 21:01